اولین نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت همه ی شما عزیزان
این اولین یادداشتمه.من زیاد پر حرف نیستم.دوس دارم راسته برم سر اصل مطلب.تو این سایت از امروز همه چی پیدا میشه
نمی دانم چه می خواهم بگویم;
زبانم در دهانِ باز,بسته است
درِ تنگ قفس باز است وافسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمی دانم چه می خواهم بگویم;
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم, گه می نوازد
گهی در خاطرم می جوشد این وهم
-
زرنگ آمیزی غمهای انبوه-,که در رگهام,جای خون,
روان است سیه داروی زهراگین اندوه
فغانی گرم و خون آلوده پر درد
فرو می پیچیدم درسیٍٍٍٍنه ی تنگ,
چوفریاد یکی دیوانه ی گنگ
که می کوبد سرشوریده بر سنگ
سرشکی تلخ وشور,از چشمه ی دل
نهان در سینه , می جوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگر سوز
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج وگمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به راه افتد شبانگاه
درون سینه ام دردی است خونبار
که همچون گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم