عکسو شعر زیبا از...
دوست دشتی اینجوری عشقتو بغل کنی؟؟؟؟؟
نمی دانم چه می
خواهم بگویم
نمی دانم چه می خواهم
بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ
آوازم شکسته است
بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ
آوازم شکسته است
نمیدانم چه می خواهم
بگویم
بگویم
غمی در استخوانم می
گدازد
گدازد
خیال ناشناسی آشنا
رنگ
رنگ
گهی می سوزدم گه می
نوازد
نوازد
گهی در خاطرم می جوشد این
وهم
وهم
ز رنگ آمیزی غمهای
انبوه
انبوه
که در رگهام جای خون روان
است
است
سیه داروی زهرآگین
اندوه
اندوه
فغانی گرم و خون آلود و
پردرد
پردرد
فرو می پیچدم در سینه
تنگ
تنگ
چو فریاد یکی دیوانه
گنگ
گنگ
که می کوبد سر شوریده بر
سنگ
سنگ
سرشکی تلخ و شور از چشمه
دل
دل
نهان در سینه می جوشد شب و
روز
روز
چنان مار گرفتاری که
ریزد
ریزد
شرنگ خشمش از نیش
جگرسوز
جگرسوز
پریشان سایه ای آشفته
آهنگ
آهنگ
ز مغزم می تراود گیج و
گمراه
گمراه
چو روح خوابگردی مات و
مدهوش
مدهوش
که بی سامان به ره افتد
شبانگاه
شبانگاه
درون سینه ام دردی است
خونبار
خونبار
که همچون گریه می گیرد
گلویم
گلویم
غمی آشفته دردی گریه
آلود
آلود
نمی دانم چه می خواهم
بگویم
ازهوشنگ بگویم
ابتهاج-سایه با صدای محمد اصفهانی